سینما در قالب یک ابزار فرهنگی، نقش مهمی در ارائه الگوهای جامعهپذیری ایفا میکند. تصویری که سینما با اتکا به موقعیتش در جامعه و امکانات ویژهای که در اختیار دارد، از بازنمایی و عاملیت کنشگران در مناسبات جنسیتی ارائه میدهد، شناخت تماشگر را کانالیزه میکند و از این رهگذر سبب تغییر یا ایجاد مناسبات جدیدی در جامعه انسانی میگردد. از این رو از هنر سینما با توجه به جذابیت و تأثیرگذاری آن می توان به عنوان ابزاری برای تولید، بازتولید و نهادینه ساختن مناسبات نابرابر جنسیتی در خانواده و جامعه استفاده کرد. افزون بر این، جنسیت فیلمساز نقش مهمی را در نحوه بازنمایی و به تصویر کشیدن واقعیت های موجود و از جمله وضعیت زنان در جامعه دارد.
برخی بر این باورند که عموم فیلمسازان زن به واسطه زن بودنشان و داشتن تجربههای مشترک با زنان میتوانند با به کارگیری راهبردهای خاص هنری (نور-صدا-حرکت) بر شخصیت و ذهنیت زنان تمرکز کنند و تلاش کنند تا دنیای شخصی زنان، تجارب، احساسات، افکار، مشکلات و موقعیتهای اجتماعی آنها به تصویر کشیده شود. |
از این جهت است که تهمینه میلانی نیز به عنوان زن کارگردان، بیشتر به دلیل گرایشهای فمینیسیتیاش در فیلمسازی شناخته میشود. او کارگردانی است که در اغلب فیلمهایش همواره مردان را عامل آزار و زنان را قهرمانان داستانهایش معرفی کرده است؛ زنانی که از جبر زمانه به ستوه آمدهاند اما راه فراری برایشان در جامعه ی مردسالار پیرامونی، مهیا نیست.
رویکرد این کارگردان در جدیدترین ساختهاش نیز برخاسته از تفکرات خاص خودش است که به نظر میرسد در این سالها تغییری در آن ایجاد نشده است. در آثار میلانی همواره با یک دوگانه مرد/ زن رو به روییم و مردها همیشه «دیگری» آن زنها بازنمایی میشوند و زن در برابر آن مرد است که موجودیتش تعریف میشود و در عین حال همواره در تقابل با اوست. |
در مَلی و راه های نرفتهاش کارگردان داستانی را در خصوص خشونت خانگی و انقیاد همه جانبه زنان روایت کرده که در آن مردان بار دیگر چنان هیولا و یا موجوداتی روانپریش به تصویر کشیده شدهاند و شخصیت زن اصلی داستان نیز قربانی جنون آنان است. هویتی که در این اثر از زن ساخته می شود، هویتی مردّد است که به سوژه شدن توسط نظام مردسالارانه پاسخ مثبت می دهد.
فیلمسازان زنی که از مضامین فمنیستی در آثارشان استفاده میکنند در دنیا کم نیستند اما تفاوت بارز کارگردانی چون تهمینه میلانی با آنان در این است که آنها قصه جذاب و پرداخت شدهای برای روایت دارند که میتوان به راحتی به تماشای آن نشست و از آن لذت برد کما اینکه بخواهند در آن وجه فمینیستی بکار ببرند اما در این میان مَلی و راه های نرفتهاش از نظر فُرم و تکنیک و داستان گویی اثری بسیار ضعیف است. |
مَلی و راه های نرفتهاش داستان زندگی دختری ساده و معصوم است که سقف آرزوهایش شوهر کردن و داشتن یک زندگی معمولی است؛ زنی بیچاره که می خواهد برای شوهرش غذا بپزد؛ منتظر او بماند با او به سینما و پارک برود و خانم خانه باشد و به قول خود کارگردان : «یک زن ایدهآل سنتی»؛ زنی که بر خلاف تمامی علایق و تصوراتش پای به خانه ی شوهری از تبار مردان جامعه ی پیرامونی خود می گذارد و خانه ای سیاه که نه تنها زندگی شیرینی را در آن تجربه نمی کند و تمامی تصورات خود را بر باد رفته می بیند، بلکه در عین حال درگیر خشونت های خانگی نیز می شود؛ خشونت هایی که در خانه ی انسان ایرانی رایج بوده و از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود.
به این ترتیب ملیحه در این فیلم، نمودی از تصورات خانم کارگردان و تعریف او از زن بدبخت ایرانی است؛ زن روزمره ی ایرانی که به هیچ عنوان پیگیر حقوق از دست رفته خود نمی باشد و در پی آن نیست تا حقوق اجتماعیاش را احقاق کند و بطور کلی در پی اهداف بزرگ در زندگیاش نمی باشد؛ زنی مفلوک که به صورتی ویژه نیازمند حضور منجی گونه ی امثال خانم میلانی می باشد؛ منجیانی که بتوانند فریاد زدن و دفاع از حقوق اجتماعی را به زنان یاد دهند.
خانم کارگردان هدف خود را از ساخت این فیلم اینگونه بیان کرده: «تلاش ما با ساخت این فیلم، آن بود که نشان دهیم یک زن نجیب با معیارهای سنتی که کاملاً مطیع است هم میتواند قربانی خشونت خانگی شود. شخصیتی ساده و معصوم که از ابتداییترین حقوق خود بی خبر است؛ اواعتراض و داد زدن بلد نیست، برای همین در نهایت از پا در می آید.». |
ملیحه با بازی ماهور الوند، دختری ساده از خانوادهای مرفه است؛ دختری که اجازه ندارد به دانشگاه رود و فقط به کلاس خیاطی میرود؛ دختری با دو برادر، که یکی از آنها به شدت مواظب است که او به اصطلاح دست از پا خطا نکند و در این میان مادر ملیحه به عنوان زنی عاشق سریالهای ترکیهای به تصویر کشیده می شود تا مخاطب از همان ابتدا تصور نماید که زن ایرانی از طریق همذات پنداری با شخصیت های عاشق پیشه سریال های تُرک، سعی در فراموشی یا بیتوجهی به شرایط اجتماعی پیرامونی خود دارد؛ شرایطی که تمامی زنان ایرانی در آن گرفتارند و سبب می شود تا دُخترانی همچون ملیحه در رویای بودن با چنین مردانی، امیدوارانه به آینده و تشکیل زندگی فکر کنند؛ امیدی بی منطق و توهمی کاذب که موجب می شود تا وقتی برادر دوست ملیحه به دنبال خواهر خود در کلاس خیاطی میآید، ملیحه به او دل ببندد چرا که که به دنبال شوهری عاشق پیشه و تشکیل زندگی جدیدی که در خانه ی پدری فاقد آن است و حتی این موضوع را به دوست خود در کلاس خیاطی هم میگوید.
از نظر ملیحه، برادر دوستش، شبیه بازیگر ترکیهای است که او دوست میدارد و اینگونه است که داستان آشنایی ملیحه با سیامک آغاز میشود و ملیحه پنهانی و دور از چشم خانواده با او حرف میزند و در این میان هر وقت برادر بزرگترش متوجه این موضوع میشود او را به باد کتک میگیرد و در زیر ضربات مُهلک برادر غیرتی، پدر و مادرش هیچ حمایتی از ملیحه بدبخت نمیکنند. |
در قاب تصویر کارگردان، ملیحه نمودی از دختران روزمره ی ایرانی است؛ دختری که هر روز باید همه کارهای خانه را انجام دهد، ولی کسی به خاطر این کارها از او تشکر نمیکند، گویی وظیفهای است که او مسئول انجام آنهاست. در آن خانه او به شدت کنترل میشود و احساس میکند کسی او را دوست ندارد به همین دلیل محبتهای آن پسر در نظرش بسیار بزرگ جلوه میکند و تنها راه رهایی خود را ازدواج با او میبیند. ملیحه مقابل مخالفتهای خانواده میایستد و با سیامک که خانوادهاش نیز ظاهراً موافق نیستند، ازدواج میکند. اما شادی و خرسندی او حتی یک شب هم نمیپاید. همسرش در شب عروسی بسیار از او عصبانی است به دلیلی که ملیحه نمیداند چیست و حاضر هم نیست با او حرف بزند و براش توضیح دهد. صبح روز عروسی ملیحه به محل کار همسرش میرود تا برای کاری که نمیداند چه بوده از او عذرخواهی کند. اما اوضاع بدتر میشود؛ همسرش او را به خانه برده و به باد کتک میگیرد که چرا با آن سر و وضع آمده یا چرا در عروسی با داییاش خندیده و ...
در همین سکانسهای ابتدایی که مربوط به آغاز زندگی مشترکشان است، مخاطب متوجه میشود که مرد جدیدی که به زندگی ملیحه پا گذاشته، چون سایر مردان زندگی او، بدبین، شکاک و بیمنطق است و این آغاز مجددی بر رنجهای بیپایان اوست ... |
در خانه همسرش نیز کسی حامی او نیست. مادرشوهرش نیز از پسرش حمایت میکند و همیشه به چشم مجرم به ملیحه مینگرد. تنها خواهر شوهر که همان دوست ملیحه در کلاس خیاطی است هوای او را دارد. خواهرشوهرش ازدواج کرده اما به همسر خود علاقهمند نیست و در واقع این ازدواج او نیز به خاطر فرار از خانواده بوده است. او در حال حاضر با مسعود که شوهر خواهرشوهرش میباشد دوست است. سیامک از مسعود بسیار بدش میآید و یکبار ملیحه را با این بهانه که چرا با او گفته و خندیده به باد کتک گرفت.
ملیحه هر روز با یک بهانه کتک میخورد، یکبار جوری کتک خورد که همسایهها به پلیس زنگ زدند ولی او از ترس همسرش به پلیس اعلام کرد که از او شکایتی ندارد. همسرش دیدن تلویزیون ماهوارهای را نیز برای او ممنوع کرده چون ممکن است از شخصیت مردهای فیلم خوشش بیاید. فضای به شدت خفقانآور بر سراسر زندگی ملیحه حاکم است و ما او را همانند مردهای متحرک میبینیم. |
در صحنهای از فیلم، یکی از همسایهها که یکبار نیز برای نجات ملیحه به پلیس زنگ زده بود، در حال اسباب کشی مشاهده میکنیم. ملیحه از همسرش اجازه میگیرد تا با او خداحافظی کند. آن زن شماره مرکز مشاوره آسیبهای زنان به او میدهد و اینگونه میشود که آن مرکز مشاوره به ملیحه یاد میدهد چگونه رفتار کند. ملیحه هر از گاهی به دور از چشم همسرش با آن مرکز تماس می گیرد و از آقای رئیسی که جزو مشاورین مرکز است کمک میگیرد و حتی این جسارت را پیدا می کند که از همسرش شکایت کند و تصمیم بگیرد تا او را به زندان بیندازد.
میلانی اینبار نیز همچون بسیاری از آثارش که در صدد ارائهی بیانهای برای حمایت از زنان است، بسیار شعارگونه مرکز مشاوره و پیشگیری از آسیبهای اجتماعی زنان را معرفی میکند و گویی تمام رسالت خود از ساخت چنین اثر سینمایی را در بیان همین مورد می داند. |
در تمام صحنه های فیلم، تنها کسی که حامی اوست، خواهرشوهرش میباشد. اماخواهر شوهرش راه حل دیگری برای ملیحه سراغ دارد؛ اینکه عشقش را در جای دیگری جست و جو کند. در یک دیالوگ به ملیحه می گوید: « خیلی خوبه با مسعود هستم، همش قربون صدقه ام میره، نازم می کشه.» ملیحه میگوید: «ولی این کار خیانته اگه بگیرن سنگسارت میکنن.» ولی خواهرشوهرش میگوید: «از وقتی که با مسعود دوست شدم تحمل رضا برام راحت تره دیگه با هم دعوا نمیکنیم، مسعود هم رابطهاش با زنش بهتر شده، تازه تصمیم داریم با هم بریم خارج». به عبارت دقیقتر «زنای محصنه» در این فیلم نه تنها تقبیح نمیشود بلکه می تواند به عنوان گزینهای برای فرار از مشکلات در نظر گرفته شود و اگر از زاویه دید این فیلم به آن نگاه کنیم محاسنی نیز دارد! گویی این موضوع به عنوان راه حلی برای زنانی است که از زندگی خانوادگی خود لذت نمیبرند برای همین بودن با مردان هوسرانی که علی الظاهر به آنها توجه دارند، ترجیح می دهند.
نقطه ی اوج مَلی و راه های نرفتهاش را می توان در سکانسی مشاهده نمود که ملیحه از همسرش اجازه میگیرد به مناسبت تولد خواهرهمسرش با هم بیرون روند؛ سکانسی ویژه که طی آن ملیحه و خواهر همسرش یعنی نیر با بازی السا فیروزآذر، وقتی در رستوران نشستهاند بیخبر از همه جا می بیند که مسعود هم دعوت شده و... و. و این همه در حالی است که وقتی خواهر همسرش و مسعود برای کشیدن غذا میروند همسر ملیحه که او را تعقیب میکرده سر میرسد و با دیدن مسعود فاسد و ملیحه در کنار هم، بدون اینکه اجازه بدهد ملیحه در باره ی حضورش توضیحی بدهد و حتی همراهی خواهرش در این ملاقات را به او یادآور شود؛ به صندوق عقب ماشین میاندازد و به یک نقطه متروکه میبرد؛ همان صحنه ای که در ابتدای فیلم نیز مخاطب شاهد آن بوده و ذهنش درگیر آن است؛ صحنه ای که در آغاز اثر به رویت مخاطب می رسد و ملیحه را در صندوق عقب خودروای نشان می دهد، گوشی همراهش در دستش است، دلهره و اضطراب در چهره اش پیداست. با شمارهای تماس میگیرد و جملهای را به زبان میآورد «الو من الان توی صندوق عقب ماشینشم اون میخواد منو بکشه» ، صحنه ای که در ادامه با تیتراژ آغازین فیلم و موسیقی آرامی همراه می گردد که در مجموع مخاطب را نسبت به فضا یا اتمسفر قصه بد بین ساخته و آرامش قبل طوفان را به ایشان یادآوری میکند؛ آرامشی که در نهایت با سکانس فوق الذکر ماهیت طوفانی خود را هویدا می سازد. |
قصه جدید میلانی، ملال آور و بی منطق و به شدت سیاه است. اثری که تمام فرصت رسانه ای خود را از برای تَکرار تصویر تَکراری سینمای زنانه ی ایران، از زورگویی مرد و مظلومیت زن ایرانی به کار میگیرد و در عین حال از لحاظ فُرم سینمایی، در زمره ی آثار بسیار ضعیف سینمای ایران دسته بندی می شود؛ اثری به شدت فمینیستی که آکنده از فریادها و کتک کاریهای بی منطق و بی هدفی است که در مقابل دوربین خانم کارگردان به تصویر کشده میشود؛ تصاویری که تنها به دنبال خرید احساس ترحم مخاطبان خود است و از این جهت اقدام به عرضه ی سکانسهای طولانی کتک خوردن ملی به شکل فاجعهباری می نماید؛ روندی که در طول فیلم هرگز تغییر نمیکند و بصورت شتاب زده به مخاطب ارائه می شود و در مجموع مَلی و راه های نرفتهاش را شبیه به ذکر مصیبت و مرثیهای از برای زن ایرانی می نماید؛ مرثیه ای سینمایی که تنها واکنش احساسی مخاطبان را میطلبد و در سراسر فیلم با دیالوگهای تکراری و شعاری بسیاری سعی در جانگدازی آن می گردد.
بر این اساس در دنیایی که خانم میلانی در مَلی و راه های نرفتهاش تصویر کرده، منطق روایی در حداقل ممکن و در مقابل ایجاد حس ترحم در نقطه اوج خود است. شوهر شکاک ملیحه همواره به هر آنچه که از کنار او میگذرد مشکوک است و در مقابل هیچ کس حامی ملیحه نیست و او با دنیایی کاملاً ویران مواجه است، دنیایی سیاه و تلخ که کور سوی امیدی هم برای آن نمی توان متصور بود. فیلمساز کماکان اصرار دارد که زنها همواره ساکت و قربانی هستند چراکه نمی توانند در مقابل رفتار مخرب مردان در جامعه ی پیرامونی خود کاری از پیش ببرند؛ مردانی که وارثان تربیت در جامعه ی مردسالار سنتی خویش می باشند و البته او میخواهد راه شکست این سکوت را به شکل یک بیانیه و به شدت شعاری به زنان بیاموزد.
در مَلی و راه های نرفتهاش، روزی ملیحه متوجه میشود همسرش قبل از او با دختران زیادی رابطه داشته و همسرش نیز در پاسخ به او میگوید «برای مرد که بد نیست، مرد خوبه تجربه دار باشه» و ملیحه با این توضیحات قانع میشود؛ توضیحی سطحی که در سینمای میلانی موضوعیت پیدا می کند و سبب می شود تا وی به عنوان کارگردانی با تصوراتی محدود و محصور در در دوگانه مرد/زن، اقدام به تصویرسازی تکراری از باورهای کلیشه ای خود نماید؛ باورهایی که مبتنی بر آن مردان نظام معنایی را ایجاد کرده اند که قدرت و ارزشهای مردانگی به طور پیوسته تولید، تثبیت و برجسته می شود و زنان تضعیف و به حاشیه رانده میشود و این حاشیهرانی در دیالوگ های مختلف و مضحکی همچون «برای مرد که بد نیست، مرد خوبه تجربه دار باشه» به وضوح قابل مشاهده می باشد. |
پس اگرچه حقیقت زندگی هر فرد مجموعهای از لحظات خوش و لحظات تلخ است و اتفاقاً تقابل این دو رویداد خود میتواند در زمینه به چالش کشیدن موضوع در ذهن مخاطب اثر به شدت موفق عمل کند؛ اما متاسفانه مخاطب در این فیلم به حقیقت زندگی ملیحه که برخورد دوگانهای است که از همسرش میبیند (هم او را دوست دارد هم او را میزند) نزدیک نمیشود. ما در این فیلم پرداختی به شدت غیرواقعی و ناشفاف از زندگی خانوادگی داریم، قرائتی از زندگی خانوادگی که از زبان زنان بوده و صرفاً شامل نقاط منفی است. قصه حقیقی یک زندگی هرچه قدر هم پریشان، نمیتوانست اینگونه باشد.
از منظری می توان مَلی و راه های نرفتهاش را گزارش نویسی تهمینه میلانی از برای دادگاه تصور نمود؛ گزارشی که گویا برای ارائه به دادگاه و صرفاٌ از منظر یکی از طرفین دعوا، یعنی زن همیشه بدبخت ایرانی نگاشته شده و پس از آن به منظور بازسازی صحنه جرم توسط خانم کارگردان در مدت زمانی ۹۰ دقیقه ای بتصویر کشیده شده است و از این جهت است که عنوان «گزارش برای دادگاه» شاید بهترین عبارتی باشد که می توان از برای اطلاق به فیلمنامه این اثر سینمایی عنوان نمود. |
البته در ظاهر به نظر میرسد که فیلمساز فمنیست در راستای اهداف خود نیز گام برنداشته است و اگرچه خواسته فیلمی در جهت رهایی زنان بسازد ولی در نهایت و مثل همیشه تنها وقت کرده تا ثبیت قدرت نظام مردسالارانه را به تصویر بکشد و در این تصویر نمایی محدود و تکراری، واقعیت اجتماعی را نیز به شدت تحریف شده و ناقص بازنمایی نموده و تصویری یکدست و بی تناقض از زنان جامعه ارائه دهد؛ تصویری منفعل، ضعیف و بله قربان گو از زن ایرانی که در نسل های گوناگون و در طیف های مختلف اجتماعی ظهور و بروز می یابد و جملگی هیچگاه قادر به نجات خود نمی باشند و در این میان باز هم مردان هستند که مثل همیشه نجات بخش قصههای او میشوند و اینبار آقای رئیسی ایفا کننده ی چنین نقشی است؛ نقشی ویژه که بر خلاف تصور برخی، نه تنها این اثر سینمایی را از دایر سایر آثار فمینیستی خارج نمی سازد؛ بلکه موجب می شود تا این اثر به عنوان شارحی از برای موج سوم فمنیسم (Third-wave feminism) قلمداد شود.
ملیحه در سرانجام راه های نرفتهاش و پس از آنکه با ضربهای همسر خود، یعنی سیامک غیرتی را از پای در میآورد و از صحنه میگریزد و با قرص خودکشی میکند و این قضیه را هم به تنها مرد خوب داستان، یعنی آقای رئیسی خبر میدهد و ...؛ با پیگیریهای آقای رئیسی از مرگ نجات می یابد و در سکانس پایانی، چشمانش خود را در نور چهره ی مردی باز میکند که حیاتی دباره به او بخشیده است، مردی با نام آقای رئیسی که فیلم با چهره ی نا پیدای او به پایان میرسد. |
به عبارتی دیگر، مَلی و راه های نرفتهاش اثری به شدت فمینیستی است که در عین تناقضاتش با باورانگاشته های رایج در موج دوم فمینسیم (Second-wave feminism) که جهان بدون مرد را مطلوب خود می انگارد و ...، بر بُن مایه های تفکری موج سومی سوار می شود و مبتنی بر جهانبینی موج سوم فمنیسم، ضمن درک تمایز و پذیرش تضاد موجود در میان زنان که در نهایت وجود یک نوع زنانگی را مردود می شمارد، بر جنبه های اصیل و واقعی لذت و میل زنانه و نیز خطرهای جدید آن از برای استقلال و خودمختاری زنانه تأکید ورزیده و انتخاب شخصیِ زنان را محصور و مقید در بافت اجتماعی و زمینه های فکری و فرهنگی رایج در جامعه پیرامونی خود معرفی سازد؛ آموزه هایی که مبتنی بر آن خانم کارگردان سعی می کند تا به دختران خودباوری دهد که وقتی اولین حرکت را از یک مرد دیدند بفهمد که این یک نشانه است و نباید این راه را بروند و بفهمد این غیرت، ناموس و علاقه نیست بلکه بیمار فرهنگی است؛ بیماری ای که در جهانبینی موج سوم دریافت شده و موجب می شود تا خانم کارگردان به صراحت اعلام فرمایند: من سیامک را مریض نمی بینم، این شخص محصول فرهنگ تربیتی جامعه ماست، یک عمر به او گفته اند مواظب خواهرت باش که شما در فیلم می بینید خواهر سیامک هم از برادر کتک خورده است و در قالب ازدواج با مردی بی خاصیت به نوعی از خانه و خانواده فرار کرده است.
موج سوم فمنیسم (Third-wave feminism) عمدتاً بر پایه نقدهای زنان رنگین پوست و نیزجهان سومی فمینیسم از فمینیست های سفیدپوست غربی شکل گرفته است. این موج این ادعا را می پذیرد که هیچ مفهوم مشترک و جهان شمولی از سرکوب برای همه زنان در همه موقعیت های زمانی و مکانی وجود ندارد. استدلال این فمینیست ها این است که جهان شمول گرایی آنچه را که نامشابه انگاشته شود به حاشیه می راند، به طوری که از رهگذر به کارانداختن فرآیند به هنجارسازی، عدم شباهت را نابهنجار اعلام می کند و در قبال ناهمنوایی قضاوت منفی به عمل می آورد. |
پایان
نظرات